سایت روستای درشکفت

معرفی روستای زیبای درشکفت

۲ مطلب در مرداد ۱۳۹۶ ثبت شده است

زیبایی های زندگی روستایی

در زندگی روستایی آرامش نقش اصلی را بازی می کند.یکی از مهمترین ویژگی ها و برتری های زندگی روستایی نسبت به زندگی شهری هم,همین آرامش است که تنها در روستاها میتوان به آن رسید.زندگی در روستا آدمی را از هر جنجال و قیل و قال و دود و دم رهایی می بخشد.شاید بسیاری از شهرنشینان در همه ی زندگی خود آرامش یک شب یک مرد روستایی را نداشته باشند.پس از خیزش خورشید به پشت کوه ها و آمدن شب تیره در روستا,.شنیدن آوای سگان در آغاز شب و آوای خروسان در سپیده دم,آنچنان آرامشی به روستا نشینان می دهد که همواره آنان را همراه است.

روستا نشینی

روستا نشینان همواره یار و یاور یکدیگرند و اگر دردی برای یکی از همسایگان پیش آید , دیگران او را درمانند. اما در زندگی شهری امروزی بسیاری از همسایگان حتا نام یکدیگر را نمی دانند چه برسد بخواهند یاور هم باشند !
در روستا زن و مرد همچون خواهر و برادر هم اند و هیچ کس نگاهی آلوده به دیگران نمی کند . چرا که روستا نشینی به آنان جوانمردی می آموزد . بسیار کم پیش می آید که دختران روستایی دست به کاری بزنند که هم دامان خویش را بیالایند و هم آبروی خانواده ی خود را بریزند .

بقیه در ادامه ی مطلب
۰ نظر موافقین ۱ مخالفین ۰
علی محمدی

داستان کوتاه قرص سر درد

یک پسhttps://takfal.net/wp-content/uploads/2015/11/2082.jpgر برای پیدا کردن کار از خانه به راه افتاده و به یکی از این فروشگاهای بزرگ که همه چیز می فروشند در ایالت کالیفرنیا رفت.مدیر فروشگاه به او گفت: «یک روز فرصت داری تا به طور آزمایشی کار کرده و در پایان روز با توجه به نتیجه کار در مورد استخدام تو تصمیم می‌گیریم.»در پایان اولین روز کاری، مدیر به سراغ پسر رفت و از او پرسید که چند مشتری داشته است؟ پسر پاسخ داد: «یک مشتری.»مدیر با تعجب گفت: «تنها یک مشتری؟ بی‌تجربه‌ترین متقاضیان در اینجا حداقل 10 تا 20 فروش در روز دارند. حالا مبلغ فروشت چقدر بوده است؟»پسر گفت: «134،999/50 دلار.»


مدیر فریاد کشید: «134،999/50 دلار؟ مگه چی فروختی؟»
پسر گفت: «اول یک قلاب ماهیگیری کوچک فروختم، بعد یک قلاب ماهیگیری بزرگ، بعد یک چوب ماهیگیری گرافیت به همراه یک چرخ ماهیگیری 4 بلبرینگه. بعد پرسیدم کجا میرید ماهیگیری؟ گفت: خلیج پشتی، من هم گفتم پس به قایق هم احتیاج دارید و یک قایق توربوی دو موتوره به او فروختم. بعد پرسیدم ماشین‌تان چیست و آیا می‌تواند این قایق را بکشد؟ که گفت هوندا سیویک، من هم یک بلیزر دبلیو دی4 به او پیشنهاد دادم که او هم خرید.»
مدیر با تعجب پرسید: او آمده بود که یک قلاب ماهیگیری بخرد و تو به او قایق و بلیزر فروختی؟»
پسر به آرامی گفت: نه، او آمده بود یک بسته قرص سردرد بخرد که من گفتم بیا برای آخر هفته‌ات یک برنامه ماهیگیری ترتیب بدهیم، شاید سردردت بهتر شد!»

۰ نظر موافقین ۰ مخالفین ۰
علی محمدی